پیک داستان

وبسایت کانال پیک داستان

پیک داستان

وبسایت کانال پیک داستان

رمان های عالی به قلم نویسندگان خوب پیش از چاپ شدن آن

بصورت پارت رایگان بخوانید

  • ۰
  • ۰

👈قسمت اول را بخوان👉
قسمت 86
مانده بودم واکنش صحیح چیست که شقایق با آزاد شدن راه تنفسش همان طور که بی صدا اشک می ریخت، آب دهانش را کنار پای چاوجوان انداخت و با تمسخر گفت: نه باریکلا، مثل این که از راه نرسیده بد جوری جا پات رو محکم کردی که به خودت جرأت می دی زیر گوشم بزنی!
تعجب در تک تک اجزای صورت چاوجوان خودنمایی می کرد.
- من فقط خواستم کمک کرده باشم وگرنه...
شقایق بازویش را از حصار دستانم رها نمود و مقابل او ایستاد و میان حرفش رفت.
- اتفاقاً کمک شایانی کردی که خونه ساختی روی ویرونه های زندگی من.
چاوجوان زبان در دهان چرخاند و خواست چیزی بگوید که شقایق مانع شد.
- لابد پیش خودت خیال کردی حالا که رازانِ من دیگه نفس نداره و زندگیم روی آب شناوره موقعشه که قاپ ماهان رو بدزدی ولی این قبری که سرش گریه می کنی مرده توش نیست چون این ها خانوادگی...
شقایق پا در ممنوعه ها گذاشته و صبر من لبریز شده بود که فریاد زدم: بسه، با هر دوتونم وای به حالتون حتی اگه یه کلمه دیگه بشنوم!
چاوجوان چند قدمی عقب رفت.
- در خونه رو باز می ذارم، طبقه ی اول.
بعد با دو به خانه اش پناه برد و ما را تنها گذاشت.
تمام تنم کرخت شده بود و میل به عقب نشینی از زندگی در سرم جولان می داد، بی توجه به حس و حالم دسته ی چمدان را گرفتم و سمت خانه راه افتادم.
- من می خوام برگردم.
پوف کلافه ای کشیدم و سعی کردم اندک احساس صدایم را خفه کنم.
- باشه برو ولی از این به بعد هر چی بشه پای خودته.
پشتم به او بود و نمی توانستم عکس العملش را ببینم ولی آوایش ترس رخنه کرده در وجودش را فریاد می زد.
- مثلاً چی؟
نیم نگاهی به پشت سرم انداختم.
- مثلاً این که می تونم به پلیس خبر بدم که انگاری یه طرف قضیه ی مرگ رازان تویی یا این که به بابات بگم راهت کج شده و دیگه اون دختر چشم و گوش بسته ی سابقش نیستی خب با شرایطی که بابات داره ممکنه این بار که موجی بشه صدای افسوس خوردنتون خیلی شنیدنی باشه یا حتی می تونم به بچه ها دستور بدم بی سر و صدا کلک عرفان رو بِکنن و...
هق هقش کلامم را برید و پاهایم را به زمین گره زد.
- تو خیلی عوض شدی ماهان، دیگه نمی شناسمت و این من رو می ترسونه.
پوزخندی روی لبانم نشست و قبل از آن که چیزی بگویم به سرعت از کنارم گذشت و وارد ساختمان شد و من آرام زمزمه کردم: در واقع عوض نشدم، بدون لمس عشقت به اصلم برگشتم.
به هزار جان کندن نگاه از چشمان بی ستاره اش گرفتم و در خانه را کامل باز کردم.
- برو داخل.
وقتی تعللش را دیدم از کنارش گذشتم که پیراهنم از پشت کشیده شد.
- ما قراره با هم زندگی کنیم؟
افکار من حول حرف هایی که از سر حدس و حرص در حیاط به همسرم نسبت داده بودم و او انکارش نکرد، می گشت و او ترس از هم خانه شدن با هوویش را داشت.
سرم را به طرفین تکان دادم.
- نه، فقط امشبه تا اون یکی واحد حاضر شه.
چمدان را کنار در گذاشتم، خودم را روی کاناپه ی سفید و بنفش رها کردم و سرم را میان دستانم گرفتم بلکه از حجم هجوم سوالات بی جوابش کاسته گردد.
احساس کسی را داشتم که از خط مقدم تنها بازگشته و شرمگین است که چرا دعوت حق را لبیک نگفته و دیگر راهی به معراج بهشت ندارد.
- آقا ماهان؟
سرم را از حصار دستانم رها کردم و دیده به او دوختم.
- آقا گفتن مال گذشته بود از این به بعد فقط ماهانم.
او سر پایین انداخت و شقایق تکیه زده به دیوار فرو ریخت.
- چشم، گل گاو زبون آوردم کمک می کنه آروم شی.
سینی را از دستش گرفتم و روی میز چوبی سفید رنگ گذاشتم.
- ممنون، شما برید بخوابید.
لبخند کم رنگی روی لبانش نشست.
- من اتاق رو برای شما و شقایق جان آماده کردم، خودم روی همین کاناپه می خوابم.
نگاهم را دور تا دور خانه گرداندم و سوالی به او چشم دوختم.
- یعنی خونه به این بزرگی فقط یه دونه اتاق خواب داره؟
لبخندش پررنگ تر شد و نگاه من از چشمانش سمت چال گونه اش سُر خرد.
- معلومه که نه ولی خب چون تا به حال تنها بودم اتاق های دیگه بِلا استفاده و بدون وسیله موندن و تنها وسیله ی گرمایشی این خونه فعلاً همین بخاریه.
سر تکان دادم و ذره ای از محتویات لیوان درون دستانم را چشیدم.
- جای غمبرک زدن پاشو برو لباس هات رو عوض کن و بخواب.
ماه و ستاره ی درون چشمانش جان داده بودند و ابر سیاهش خیال پا پس کشیدن نداشت.
- نه، من یه جا همین گوشه و کنار می خوابم بالاخره هر چی نباشه امشب تازه عروس داری و خوش یمن نیست که خلوتتون رو بهم بزنم.

نوشته : زهرا حشم فیروز

ادامه دارد....

🆔 @peyk_dastan
🌹
♻️
♻️♻️

❤️دانلود کامل رمان تسویه حساب (کلیک کنید)❤️

مشاهده مطلب در کانال

  • ۹۸/۱۲/۰۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی