پیک داستان

وبسایت کانال پیک داستان

پیک داستان

وبسایت کانال پیک داستان

رمان های عالی به قلم نویسندگان خوب پیش از چاپ شدن آن

بصورت پارت رایگان بخوانید

  • ۰
  • ۰

👈قسمت اول را بخوان👉
قسمت 73
کمی خنده چاشنی کلامم کردم تا از برداشتش منصرفش کنم و پرچم پیروزی را درست بگیرم. باید ثابت کنم همیشه حق با اون نیست و گاهی ممکن است اشتباه قضاوت کند، اما او اشتباهی در کارش نبود.
-نه، هوا خیلی سرده، من هم تازه از بیرون اومدم.
خندید و صدایش در خانه طنین انداز شد، ترانه ات را دوست داشتم اگر می خواست تا آخر عمر خواننده ام تو باشی و نوازنده اش من.
-کسی تا حالا وجود این رو نداشته که بتونه به من دستبرد بزنه، پس سعی نکن حرفی که خودت می دونی حقیقت محض بوده رو نقض کنی و توق لاک بی تفاوتی فرو بری، اون هم به زور.
از قدیم ها گفته بودند《حرف حساب جواب ندارد》 گاهی یک سری حرف ها را باید طلا بگیریم و همیشه جلوی دید خود قرار دهیم تا لب به گزافه گویی نگشاییم.
لبخند پوشالی زدم.
-حق با شماست.
-صحیح!
اعتماد به نفسش ستودنی بود و من ستایشش می کردم، حتی اگر کفر و ناسپاسی نبود، به پایش نماز می خواندم.
-آماده ای برای شنیدن؟
کمی از استرسم کاسته شد، چون اگر خبر ناگواری بود، نمی خندید و با آرامش کامل سخنرانی نمی کرد.
با آرامش خاطری که حاکی از لحن آرامش بود لب گشودم تا در این بحث به همراهی کردنش بپردازم.
-تا چی باشه؟
-شای

د به مزاجت خوش بیاد، شاید هم نه. بستگی داره به این که دید تو به اون چی باشه و طرف مقابل جه قدر خوش شانسه؟
تک خنده ای کردم و ضمیمه اش حرف زدم.
-خب می شه زودتر بگی؟ کنجکاو شدم؟
چهره اش جدی شد و هیچ رگه ای از استهزا و لودگی در آن یافت نمی شد.
-اگه بخوام ازت خواستگاری کنم، چی می گی؟
مات شنیده هایم، جزء به جزء چهراش را از نظر گذراندم تا ردی از مداعبت و اشتباه شنیدن حرف هایش پیدا کنم، اما به در بسته برخورد کرده و پرسیدم.
-چ...چی؟
-می دونم نباید الان می گفتم، ولی ساحل من تو رو دوستت دارم، تا این جا هم خودم رو با ترفند های پزشکی نگه داشتم که دستِ دلم برات رو نشه و تو بتونی به درمانت ادامه بدی.
دنیا با ساز دلم هماهنگ شده بود. ولی چرا احساسم به پیشوازش نرفت و پای کوبی اش را به رخ سرنوشت شومم نکشید؟ ناتوانی در زانوهایم هم نتوانست من را سر جایم بند کند و همانند کبوتری که از قفس رها شده به حیاط خانه پناه بردم.
صدای امید را از پشت سر شنیدم که همانند ناقوس خطر در رگ هایم تزلزل به پا انداخت و افکار شوریده و متحولم را طوفانی کرد.
-تا هر وقت که تو بخوای من بهت فرصت می دم. بشین فکر کن، همه ی خوب و بد ها رو بسنج، هر جا کم و کا

ستی دیدی بگو با هم حلش کنیم، فقط بدون دوست داشتنت مثل اکسیژن برای نفس کشیدن می مونه و این حرف یک روز دو روز نیست. می تونی از نهال بپرسی، اون بهت می گه کِی و کجا با قلبم بازی کردی، با قلبی که با خودش احد بسته بود خلافت جهت نره و دل به کسی نبنده، ولی چه کنم که افسارش از دستم در رفت و خودش رو توی چاه عمیقی انداخت، من پسر دبیرستانی نیستم که فکر کنی حسم گذراست.
نزدیک شد و کنار گوشم، نجواگانه صدایش را به حلزونی های بیش فعالم منتقل کرد‌.
-من عاشقِ یکی دو روزه نیستم، اگه دستت رو بهم بدی، به شرافتم قسم می خورم هیچ وقت رهاش نمی کنم‌. حتی اگه خودت بخوای.
میان حرف ها یک چیز بیشتر از بقیه ی گفته هایش ذهنم را درگیر خود کرد.
-چرا احد بستی دیگه عاشق نشی؟
نَمِ سرد هوا دیدگانم را تار کرد.
-نمی خوام چیزی نا گفته بمونه، ولی در همین حد بدون که پنج سال پیش توی همچین روز هایی از کسی بد ضربه خوردم، ضربه ای که رد پاش توی زندگیم هست، نه این که دوسش دارم نه، ولی کاری کرد که قبل از ورود تو توی زندگیم به جنس مخالفم نفرت بورزم و نتونم به کسی اعتماد کنم.
چه قدر حرف هایش را راحت می زد، بلعکس من که نمی دانستم باید چه می گفتم‌‌. هیچ نگفتم و فقط نگاهش کردم که به حرف آمد‌.
-منتظرت می مونم.
-تا کی؟
اولین باری بود که آن قدر آشفتگی در چشم هایش لانه کرده بود و گلویش را دردمند!
-هر وقت که دلت باهام راه بیاد‌‌.
-دل من خوش نیست، شاید اگه با کسی هم قدم بشه اوقاتش رو ناخوش کنه.
-ایرادی نداره ولی بدون اون دل وقتی ناخوشه که مسبب جون گرفتن دوباره ی قلبش، بهش پشت کنه و در جواب احساسش نه بگه.

نوشته : نگین شاهین پور

ادامه دارد....
📌خواندن پارت های رمان از طریق وبسایت بدون فیلتر

🆔 @peyk_dastan
🌹
♻️
♻️♻️

❤️دانلود کامل رمان چشمها هم نفس میگیرند (کلیک کنید)❤️

مشاهده مطلب در کانال

  • ۹۹/۰۱/۲۷
  • مجید محمدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی