پیک داستان

وبسایت کانال پیک داستان

پیک داستان

وبسایت کانال پیک داستان

رمان های عالی به قلم نویسندگان خوب پیش از چاپ شدن آن

بصورت پارت رایگان بخوانید

  • ۰
  • ۰

رمان #تبعیدی_تقدیرم

قسمت 7
با وجود اینکه سواد زیادی نداشت اما بخاطر خواندن زیاد کتاب های شعر و داستان با همان سواد اندکش چیزهای زیادی یاد گرفته بود و حتی می توان گفت از کسانی که در آن زمان به مکتب هم می رفتند، بیشتر اطلاعات و سواد داشت.
با اشتیاق کتاب را باز کرد و شروع به خواندن یکی از شعرهای مولانا، شاعر مورد علاقه اش، کرد.

مانند همیشه صبح زود بیدار شد. آبی به دست و صورتش زد و به آشپزخانه رفت. امیدوار بود تا خدمتکارشان زودتر برگردد تا این همه کارها از روی دوشش برداشته شود البته نسرین آن قدر بدجنس بود که حتی در آن مواقع هم یک جوری باید اذیتش می کرد و از او کار می کشید.
قبل تر ها که باردار نبود، خودش کمی کار می کرد اما بعد از آن دیگر دست به سیاه و سفید هم نزده بود. پدرش هم هیچ چیزی به او نمی گفت. به قول مادربزرگش پدرش را چیز خورش کرده بود وگرنه چه طور ممکن بود پدر مهربانش توجهاتش نسبت به او این قدر کم شود؟!
پدرش با همان لباس های رسمی همیشگی همراه با نسرین که آماده ی رفتن شده بود، به آشپزخانه آمدند.
نسرین گفت: گلشیفته، من و بابات داریم میریم خرید. خونه ی بهجت خانوم اینا مهمونی دارند.
سپس رو به پدرش ادامه داد: ببین فرهاد، من گفته باشما نمی خوام جلوی دختر بهجت خانوم کم بیارم ها. اون سرویس طلاهه بود که بهت گفته بودم، همون رو می خوام. با یه لباس خوب و شیک که چشم این سودابه در بیاد! تا دیگه نخواد جلو من با کلاس بازی دربیاره، دختره ی ایکبیری!
گلشیفته که از این بحث های خاله زنکی خوشش نمی آمد، میان حرف های نسرین آمد و رو به پدرش پرسید: بابا منم بیام؟
قبل از پدرش، نسرین تشر زد: تو دیگه کجا بیای؟ هر جا ما میریم توام دنبالمون راه می افتی.
با دختر کوچک بهجت خانم بسیار صمیمی بود و مدتی می شد که هم دیگر را ندیده بودند و دلتنگش بود و دلش می خواست او هم در آن مهمانی حاضر شود.
بی توجه به نسرین رو به پدرش کرد و ملتمس گفت: ولی بابا منم دوست دارم بیام.
نسرین چشم غره ای دیگر نثارش کرد و رو به پدرش گفت: فرهاد، این دخترت خیلی سرکش شده ها. هر چی بهش میگم گوش نمیده. خیلی هم پررو شده. من که دیگه از پسش بر نمیام.
فرهاد با اخم های درهم به دخترکش نگاه کرد: گلشیفته، مگه صد دفعه بهت نگفتم رو حرف نسرین حرف نزن و هر چی میگه گوش کن؟
گلشیفته با ناراحتی به پدرش نگاه کرد: من که کاری نکردم بابا.
نسرین با حرص غرید: چه زبونی هم واسه من درآورده. دختر هم دخترای قدیم که هر چی بزرگترشون می گفت فقط می گفتند چشم. نه عین تو دختره ی چشم سفید. هر چی بهش میگم این کار رو بکن، اون کار رو بکن بهونه میاره.
با اشاره ای به شکم بزرگش ادامه داد: من با این وضعیت باید همه کار بکنم. دختر برای چی بزرگ کردیم پس؟ باید بشه عصای دستمون ولی میشه بلای جون.
گلشیفته به پدرش نگاه کرد تا شاید او دفاعی از دخترش کند اما او هم سری تکان داد و با عصبانیت گفت: دفعه ی آخر باشه که می شنوم نسرین از دستت گله داره ها. فهمیدی؟
گلشیفته بغ کرده و با بغض سری تکان داد و به ناچار لب به اعتراض بست.

شب تا دیر وقت در آن مهمانی مانده بودند. از نسرین انتظاری نداشت اما از پدرش انتظار داشت که حداقل کمی هم به فکر او باشد؛ اویی که می داند دخترکش چقدر از تنها ماندن مخصوصا در شب می ترسد اما اهمیتی برایش ندارد و فقط به نسرین بها می دهد و به فکر اوست.
روی یکی از مبل هایشان نشسته و در حال کتاب خواندن بود اما تمام فکرش پیش پدرش و دلخوری از او مانده و ناراحت بود.
دیر وقت بود و هنوز هم بازنگشته بودند. نمی دانست چه قدر همان جا نشسته که چشمانش گرم شد و کتاب را کناری گذاشت و طولی نکشید که خوابش برد.

با صدای جیغ و داد نسرین چشمانش را با هراس باز کرد. نسرین بالای سرش ایستاده و در حال فحش و ناسزا گفتن به او بود.
مات و مبهوت سر جایش نشست و با ترس به چهره ی سرخ شده از خشم او و پدرش نگاه کرد. دلیل این همه عصبانیت آن دو را نمی فهمید.
متعجب از جا بلند شد و نگاهشان کرد و بالاخره توانست به حرف بیاید: چی شده؟
همین کلمه کافی بود تا دست پدرش بلند شود و با تمام قدرت روی صورت ظریف دخترک بنشیند.
گلشیفته با بهت و ناباوری دست روی گونه اش گذاشت و با شنیدن حرف های پدرش نزدیک بود که از حیرت و تعجب شاخ درآورد.

نویسنده: فاطمه احمدی

ادامه دارد....
📌خواندن پارت های رمان از طریق وبسایت بدون فیلتر

🆔 @peyk_dastan
🌹
♻️
♻️♻️

❤️دانلود کامل رمان تبعیدی تقدیرم (کلیک کنید)❤️

مشاهده مطلب در کانال

  • ۹۹/۰۲/۱۲
  • مجید محمدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی