پیک داستان

وبسایت کانال پیک داستان

پیک داستان

وبسایت کانال پیک داستان

رمان های عالی به قلم نویسندگان خوب پیش از چاپ شدن آن

بصورت پارت رایگان بخوانید

  • ۰
  • ۰

#خنده_هایم_را_پس_بده

👈قسمت اول را بخوان👉
قسمت 11
زیر زیرکی براندازش کردم علاوه بر صورت شیش تیغ و دوش ادکلنی که گرفته بود تیپش دختر کش بود؛ شلوارجین مشکی، پیراهن مشکی براق و کراوات باریک سفید که شل بسته بود.
ساعت صفحه بزرگ و مارکی هم دست چپش بود.
بی خیال دید زدن پسر مردم شدم و توی اینستاگرام چرخیدم .
نمی دونم چقدر گذشت که سر و کله ی کسری پیدا شد.
دستشو به طرفم گرفت: افتخار می دی نیلا خانم؟
عین گیجا گفتم:ها؟
-افتخار یه دور رقصو می دی عزیزم؟!
-بله؟!
محمد ریز ریز می خندید سیاوشو هم نمیدیدم چون کسری تقریبا جلوی دیدمو گرفته بود.
نفسمو با حرص بیرون فرستادم دست به سینه به مبل تکیه دادم:نهههه
با دلخوری نگام کرد :چرا؟
پامو رو پام انداختم :1-من با پسرا نمی رقصم 2-من عزیز تو نیستم پسر عمه!
(عمدا کلمه ی پسرعمه رو تاکیدی گفتم)
اخم غلیظی کرد اما بعد پوزخندی زد و گفت:هر جور راحتی ..دختر دایی (کنار پسرا نشست)
همینم مونده جلوی همکارم و این همه غریبه که نصفشونم حالت عادی ندارن پاشم برقصم..
ناخداگاه اخم کردم سرمو که بلند کردم برای چند ثانیه نگاهم در نگاه سیاوش گره خورد. با لبخند محوی نگام می کرد اخمم باز شد.
محمد به نشونه ی خاک تو سرت کف دستشو نشون داد. کلا تو فامیل ما به خاطر لودگیش معروفه و با هیچ کس تعارف نداره!
یه بشقاب میوه و شیرینی گذاشتم رو پام و مشغول خوردن شدم. بعد از شام دیگه واقعا کلافه و خسته بودم بارونیمو برداشتم و رفتم حیاط.
اوایل پاییز بود و بارون نم نمک می بارید. بوی خاک بارون خورده، بینیمو از عطر و ادکلن مارک دار حاضرین پاک می کرد. آخیش هوای تازه چه خوبه.
به سمت آلاچیق رفتم و روی یکی از صندلی ها نشستم، به مامان اس ام اس دادم که حیاطم و یه وقت نگران نشه.
حدود یه ساعت بعد در حالی که گیج خواب بودم گوشی رو گذاشتم تو جیبم و به سمت سالن راه افتادم.
اما دو تا خرمگس جلومو گرفتن خواستم بی تفاوت از کنارشون رد شم که یکیشون جلوم وایساد: کجا خوشگله؟ بودی حالا!
با صدایی کنترل شده اما عصبی گفتم: بکش کنار
_اوه اوه نخوریمون کوچولو
اخممو غلیظ‌تر کردم اومدم رد بشم دوباره نذاشت:
_نگاش کن کیا، عین این پیشی ملوسا می مونه که می خوان به آدم چنگول بزنن!
_خفه شو
خندید و خودشو کنار کشید. اون یکی هم به ماشین تکیه داده بود و سیگار می کشید.
اومدم برم که بازومو گرفت و عین کش برگشت خوردم عقب.
_بد قلقی نکن دیگه عزیزم!
سعی کردم بازومو آزاد کنم اما نشد _ولم کن عوضی..
خیلی ترسیدم آخه صدای موزیک بلند بود و اگه حنجرمو پاره ام می کردم بازم کسی صدامو نمی شنید
(فکر کن لعنتی فکر کن...)
بی‌شعور سرشو آورد پایین و دیگه جای فکری برام باقی نذاشت.. اما همین که فهمیدم می خواد چه غلطی بکنه چنگ زدم تو موهاش که حسابی رو مخم بود.. با تمام قدرت می کشیدم!
بازومو ول کرد و سعی کرد انگشتامو باز کنه ولی من چاره ای نداشتم اگه آزاد میشد لهم می کرد محکم موهاشو گرفته بودم..
عربدش بلند شد دوستش سیگارو پرت کرد و اومد طرفم، از پشت دستشو انداخت دور شکمم:ولش کن دیوونه
(بفرما شدن دو تا حالا چه خاکی تو سرشون بریزم؟)
پامو بلند کردم و با پاشنه ی کفشم کوبیدم رو زانوش
_آخ... دختره ی وحشی
(خم شد و دستشو رو زانوش گذاشت)
اومدم از فرصت استفاده کنم و فرار کنم اون یکی پسره که موهاشو از ریشه میکندم، به خودش اومد و حمله ور شد سمتم...

ادامه دارد...

نویسنده : مریم افتخاری فر
📌خواندن پارت های رمان از طریق وبسایت بدون فیلتر
🆔 @peyk_dastan
🌹
♻️
♻️♻️

❤️دانلود کامل رمان خنده هایم را پس بده(کلیک کنید)❤️

مشاهده مطلب در کانال

  • ۹۹/۰۲/۲۸
  • مجید محمدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی