قسمت اول
روزهایی که بی توگذشت کابوسی بیش نبود.
توآمدی و بهانه ی قشنگ زندگی ام شدی!
به قلمرویی پای گذاشتی که ویرانه ی مطلق بود!
قلب سرد و قطبی من نیاز به گرمای خورشیدی چون تو داشت.
آسمان بی فروغ دلم ستاره ای نیاز داشت تا از بلور های یخی بشکند و شکوفه ی عشق در آن بدمد.
ای شفق، به آسمان یخ زده ی من خوش آمدی...
**
سرم را به سمت ساعت چرخاندم و نگاهم به عقربه ها که هشت را نشان می دادند ثابت ماند، کش و قوسی به بدنم دادم و بلند شدم و به سمت در اتاقم در حرکت بودم که ناگهان امتحان فردا مثل پتکی مرا سرجایم نشاند..
با پاهای مردد و ذهن خسته سمت تختم شیرجه زدم، به سقف اتاقم زل زدم.
حوصله هیچکسی رو نداشتم، دلم تنگ بود و فکر به امتحان امانم را برید و شروع به گریه کردم. بی صدا!
نگران بودم مامانم بشنود و باز هم گیر بدهد. قطره های اشک از گوشه ی چشم هایم بر گونه های برجسته ام سر خورد،هرچه بیشتر تلاش می کردم کمتر نتیجه می گرفتم.
درنهایت تصمیم گرفتم سیلاب روان را مهارش کنم .
صورت خیسم را با دستمال کنارمیز پای تخت پاک کردم و بعد مچاله کردم در سطل آشغال
انداختم.
دستم را به سمت کرم مرطوب کننده ام بردم. به گونه هایم کشیدم ،آرام نوازش کردم.در آینه یک چشمکی زدم با خودم گفتم: من سر سخت تر از این حرف هایم که کنار بکشم.
صدای مادرم به گوش می رسید:
- بیا دخترم ،شام یخ کرد.
- چشم مامان اومدم.
از اتاق بیرون آمدم قوی تر از همیشه .
گام هایم را با اعتماد به نفس برداشتم.
وارد سالن شدم مامان و بابا و سینا را دیدم که مشغول صرف شام بودند..
مامان وقتی قیافه ی درهم و برهم منو دید گفت:
- ستاره چطوری؟ چرا مامان چشمات قرمزشده؟
- فکر کنم سرماخوردم،گلومم خیلی درد می کنه..
سینا که مشغول غذا خوردن بود خنده ای زد و گفت:
- خوب بلدی دروغ بگی ها! باز به چی گیر دادی؟
- الان می خوای بگی من گریه کردم!؟
- نه دارم میگم برای خودت غذا بکش.بفرما شروع کن اینم دیس پلو!
پدر ساکت تر از همیشه مشغول خوردن بود و به ظرف غذایش زل زده بود.
ستاره همیشه فکر می کرد که چرا انقدر پدر ساکت است؟!
چشمانش را از پدر غرق در افکار گرفت و به سوی مادر روانه کرد.
مادرش از زیبایی چیزی کم نداشت.گونه های گرد و سرخ و لبان کوچک قلوه ای و چشمان درشت آهویی که با مژگان بلند طلایی خود نمایی می کرد و بینی کشیده به زیبایی هایش افزود و او را ملکه عمارت میکرد...
نوشته : محدثه نوری
ادامه دارد...
📌خواندن پارت های رمان از طریق وبسایت بدون فیلتر
🆔 @peyk_dastan
🌹
♻️
♻️♻️
- ۹۹/۰۱/۰۶