پیک داستان

وبسایت کانال پیک داستان

پیک داستان

وبسایت کانال پیک داستان

رمان های عالی به قلم نویسندگان خوب پیش از چاپ شدن آن

بصورت پارت رایگان بخوانید

  • ۰
  • ۰

رمان #گذشته

👈قسمت اول را بخوان👉
قسمت پانزدهم
طولی نکشید که ماشین صاحب هتل را که مرد میانسالی بود دید.
این اولین ماشینی بود که آن وقت صبح روی برفها حرکت می کرد
و اثر لاستیکهایش را پشت سرش به جا می گذاشت .
ماشین جلو درب ورودی ساختمان هتل توقف کرد
وکیان در کمال تعجب باران را دید
که در حالیکه کلاه قهوه ای سوخته وکت چرم کوتاهی روی مانتویش به تن کرده بود دوان دوان زیر برف از هتل خارج شد .
ماشین را از قسمت جلو آن دور زد و در حالیکه سعی می کرد
روی برفها سرنخورد سوار ماشین مدل بالای رئیس هتل شد... .
ماشین به حرکت در آمد و کیان با خشم لباسهایش را بدل کرد
تا هرچه سریعتر خودش را به طبقة پایین هتل برساند... .
همة سالنها، لابی،
غذاخوری و سالن پذیرش
درنور ملایم خواب آوری غرق در سکوت بودند
و تنها صدای قدمهای محکم مردی که به سمت پیشخوان پذیرش می رفت
به گوش می رسید.
آنجا نسبت به هتل های بین راهی شیک تر و بزرگتر بود
چون فاصلة چندانی با شهر نداشت
اما به هر حال هتل خیلی بزرگی نبود .
او با سرفة کوتاهی متصدی را که پشت پیشخوان روی صندلی راحتی نشسته
و تازه چشمانش گرم خواب شده بود بیدار کرد .
متصدی که پسر جوانی هم سن و سال فرشید بود
بلافاصله با دیدن مرد بلند قامت ونگاه جدی و تاحدی خشمگینش
از جا برخاست و درحالیکه مقابل او پشت پیشخوان قرار می گرفت گفت :
صبح بخیر آقا ...
می تونم کمکی بکنم؟
کیان با اکراه گفت:
می خوام بدونم این ماشین کجا رفت؟
پسرک لبخندی بر لب نشاند و برخلاف کیان با ملایمت گفت :
خانم نیکخواه یک ساعتی بود
که دندونشون درد گرفته بود .
متأسفانه اینجا پزشک نداریم .
تولابی نشسته بودند
که آقای رئیس دیدنشون و باخودشون بردن شهر تا شاید بتونن کمکشون کنند...
. هنوز حرفش تمام نشده بود
که کیان با غیض به سمت درب خروجی رفت... .

جاده پر از برف بود و مه رقیقی فضا را آکنده بود .
رئیس هتل مرد میانسال و مهربانی با موهای جوگندمی بود .
او کاملاً با احتیاط رانندگی می کرد
و برف پاک کن ها بطور مداوم این سو و آنسو می رفتند .
از اینکه مزاحمش شده بودم خجالت می کشیدم .
دندانم تیر می کشید و گاهی اشکم را در می آورد :
چه هوایی شده ؟!
هوای بدی برای رانندگی بود .
ماشین روی آب و یخ و برف گاهاً سر می خورد.
در جواب او سری تکان دادم
و نگاهم را به جادة کم ترددی که درآن پیش می رفتیم دوختم .
متوجه نگاه تعجب آمیزش به آینه جلو چشمانش شدم اما چیزی نپرسیدم ... .
چند لحظه بعد او بار دیگر سکوت را شکست :
مدیر گروهتون چه ماشینی داره ؟
- یه ماشین شاسی بلند سربی رنگ .
چطور ؟
با تردیدی که رنگ اطمینان به خود می گرفت بار دیگر به آینه چشم دوخت :
فکر می کنم خودش باشه .
کمی چرخیدم و از شیشه عقب که اندکی برف آلود بود انتهای جاده را نگریستم .
آقای رئیس با تردید پرسید :
شاید داره می یاد دنبال ما .
سری به علامت منفی تکان دادم : فکر نمی کنم.
او به سرعت پیش می آمد و
هنگامیکه به ما نزدیک تر شد چندمرتبه چراغ داد.
آقای رئیس در حالیکه از سرعتش می کاست
تا گوشه ای توقف کند گفت :
چراغ می ده ...
با ما کارداره .
مادرحال توقف بودیم که او از ما عبور کرد و جلویمان ترمز کشید.
ماشینش کمی روی آسفالت پر برف سر خورد .
تقریباً هر سه با هم از ماشینها پیاده شدیم
و او با عصبانیت بدون آنکه مرا که به او سلام می دادم
آدم حساب کند به سمت رئیس هتل که مرد محترمی بود آمد :
جنابعالی چه کاره ای آقای محترم ؟!...
مدیر ایشون منم .
به چه مجوزی بدون اطلاع من ایشون رو از هتل خارج کردید؟
لحن بد او باعث شده بود
درد دندانم را فراموش کنم
و با خجالت به رئیس هتل چشم دوختم
که آمده بود ثواب کند و کباب شده بود !
آقای زند رو به من کرد :
توچرا اینقدر خودسری ؟!
مگه من مرده بودم که با این مرتیکة غریبه پاشدی اومدی تو جاده ؟
بادرماندگی نگاهش کردم :
نمی خواستم بیدارتون کنم ،
حالم بد بود.
رئیس هتل مرد فهمیده ای بود
و در جواب گستاخی او سر تسلیم فرود آورد :
شما حق دارید.
بنده فرمایش شما رو درک می کنم ...
ببخشید .
اشتباه از من بود .
کیان با عصبانیت به سمت ماشین اشاره کرد :
سوار شو ببینم .
با نگاه شرمنده ام از مدیر هتل عذرخواهی کردم
و او نیز با نگاه به من تسلی داد.

نویسنده : مینو جلایی فر

ادامه دارد...
📌خواندن پارت های رمان از طریق وبسایت بدون فیلتر
🆔 @peyk_dastan
🌹
♻️
♻️♻️

❤️دانلود کامل رمان گذشته(کلیک کنید)❤️

مشاهده مطلب در کانال

  • ۹۹/۰۱/۳۱
  • مجید محمدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی